اینجا لبهی یکی از پایههای پلِ انزلی ست. با اینکه عمر چندانی از این فضا نمیگذرد و در جوار بازار ماهیفروشان و نقطهی آغازین مهمترین محور گردشگری شهر (بلوار) قرار گرفته، پس از مدتی به محل ادرار رهگذران تبدیل شده است. شهرداری که طبق معمول ایدهای و خلاقیتی برای استفاده از فضاهای منفی پلها نداشته، بعدتر تلاش کرده با درج لوگوی خودش، اعلام وجود کند و لابد عمومی بودن این فضا را به ادرارکنندگان یادآوری نماید! (و طبیعی ست که هیچ تأثیری نداشته باشد). سپس خود اهالی و کسبهی محل سعی کردهاند با نوشتههای تمسخرآمیز، شخصیت خاطیان را زیر سؤال ببرند و وجدانشان را تحریک کنند اما باز هم نتیجهای نگرفتهاند… دو نکتهی آموزندهی این موقعیت کمدی سیاه، ناتوانی شهروندان عادی در حل یک مسئلهی شهری و تخمین نادرست اهمیت موضوع از سوی نهاد مدیریت شهری ست. اولی اصلاً عجیب و خلاف قاعدهی شهرهای دیگر نیست اما دومی ما را به این نتیجه میرساند که دریافت مدیران مربوطه از ویژگیهای کالبدی و طبیعی این شهر چقدر ناقص است. اگر صبح یکی از روزهای عادی هفته کسی در خیابان گلستان ادرار کند و هر روز به این عملش ادامه دهد، به حتم قبل از آنکه بوی ادرار جزوی از هویت آن قسمت شود، جلویش را خواهند گرفت. اما برای ناهنجاریهای مناطق حاشیهی رودخانه و لبهی آبراهههای شهر (با همهی اهمیت و تأثیری که در گردشگری اینجا دارد)، هیچ حساسیتی نشان نمیدهند. دلیل سادهاش این است که مدیرانی به ادارهی یک شهر ساحلی گماشته شدهاند که بدیهیترین تفاوتهای یک شهر ساحلی و غیرساحلی را درک نمیکنند و فضاهای ارزشمند ساحلی را «حاشیهی شهر» میپندارند! همین قاعده در مورد زباله هم حاکم است (به عکس دوم نگاه کنید که چند قدم آنطرفتر و درست در جدارهی اسکلهی بلوار گرفتهام). شهرداری به رسم تمام شهرها خود را مکلف میداند که در فاصلههای منظم و کوتاهی، خیابانها را از زبالههای ریخته شده پاک کند. اما هیچ مکانیزم و هیچ هزینهای را واجب نمیداند تا حتی سالی یکبار، زبالههای زشت و کریه کنارهی آب را بروبد (یا دستکم از ادارات و سازمانهای دیگر پیگیری کند). چون خیابان را جزو محدودهی مسئولیتش میداند و ساحل و آبراهه را خارج از آن! با همین مثالهای کوچک میتوان نشان داد که چطور پایه و سرآغاز شکستهای بندرانزلی در صنعت گردشگری، در درون ذهن مدیران شهری و در سابقهی طولانیِ فرار از «تفکر» بوده است.
