نوزده سال از تأسیس شورای اسلامی شهر انزلی میگذرد اما هنوز هیچ برنامهای برای توسعهی فرهنگی بندرانزلی تدوین نشده است. دلیلش چیست؟ چرا «سند توسعهی فرهنگی» اهمیت دارد و چرا در هیچکدام از دورههای شورا اهمیتی به این مهم داده نشده است؟ جالب آنجاست که در پنج انتخاباتی که برای شورای انزلی برگزار شد، همواره جایگاه ثابتی برای نامزدان منتسب به دستگاه آموزشوپرورش وجود داشته و مردم بلندنظر انزلی، بیآنکه توصیهای دریافت کرده باشند، اعتماد و گرایش خود را به فعالان فرهنگی و مقولهی فرهنگ نشان دادهاند؛ ولی حتی حضور این منتخبان در نهاد قانونگذاری شهر نیز فایدهای برای توسعهی زیربنایی و ساختارمند با ابزار فرهنگ (و در حوزه فرهنگ) نداشته است. متأسفانه – همانند بسیاری از نقاط کشور – آنچه از «برنامهریزی فرهنگی» فهم میشود، تخصیص اعتبار برای ساخت چند ساختمان جدید و هزینهکرد برای رویدادهای کلیشهای و تکراری باقی مانده از گذشته است. رسم بر این است که تشخیص اولویتها با نظر شخصی اعضای کمیسیون فرهنگی – و حداکثر چند نفر مشاور ساعتی از بیرون شورا- فراهم آید و کیفیت رویدادها در سطح انتظارات مدیران دولتی متوقف گردد! در این نوع برنامهریزیِ «رفعتکلیفی»، توجهی به مطالعهی دقیق وضع موجود (به معنای بررسی همهجانبهی توان، درخواستهای آنی و ایده آلهای جامعهی انسانی شهر) نمیشود و هدفی رو به تعالی برای دستیابی در انتهایِ هرسال از برنامه، ترسیم نمیگردد. درنتیجه، زمینهها و موضوعات انتخابشده برای سرمایهگذاری، تناسبی با تاریخ، سرمایه انسانی و اقتصادِ دانش شهر ندارند. تنها هزینهای از کیسهی شهر خارج میشود و بدون تبدیل هیچ درصدی از آن به سرمایهی پایدار، دود میشود و به هوا میرود.
چرا توسعه با فرهنگ؟
پاسخ ظاهراً روشن است چون در کشوری زندگی میکنیم که تظاهر به فرهنگمداری (در عین عمل به فرهنگستیزی!) به یک کلیشه و عادت فرهنگی تبدیل شده است! همه با اعتقاد به اهمیت فرهنگ پُز میدهند و فرهنگ را در رأس امور میدانند اما بسیاری از همینان با عدم شناخت از نیازها و ارزشهای حقیقی فرهنگ جامعه، به اضمحلال فرهنگی دامن میزنند. پاسخ کاملتر به این پرسش و بسط و تدقیق آن در مورد خاص بندرانزلی نیاز به شناخت وضع موجودِ مهمترین شهر ساحلی شمال ایران دارد. بندرانزلی شهری با وسعت کم، جمعیت متراکم و آوازهای بلند است که به سبب قرارگیری در آخرین نقطهی ارتباطی ایران با کشورهای شمال و غرب کاسپین و شرق اروپا، تجربهی فرهنگی متفاوتی را از سر گذرانده است. در طول چند قرن، تکثر قومی و زبانی مردمان شهر در کنار مراودات تجاری گسترده و حضور مسافران بیگانه، بستری از مدارا و تساهل را شکل داده که توجه به هنرهای مدرن (از سینما تا نقاشی) و رشد تعداد قابل اعتنایی هنرمند، ماحصل مستقیم آن است. درنتیجه، آنچه از سرمایه انسانی و تاریخ پذیرشگر هنر انتظار میرود، در خود انزلی موجود است و واردات بیشترش هم ستیزی در میان اجتماع برنمیانگیزد. ولی باوجود این داشتهها، اساساً چیزی به نام «سرمایهگذاری نهاد دولت در توسعهی فرهنگی» وجود ندارد. جدا از بودجهای که برای هزینههای روزمره و حقوق و دستمزد در سازمانهای علمی-آموزشی، مذهبی و ارشادی اختصاص مییابد، تقریباً صفر ریال برای سایر بخشهای فرهنگ و هنر تعریف شده است! این یعنی نهاد دولت انتظار دارد تا تمامی بارِ توسعهی فرهنگی را دیگر نهادها (و بیشتر هم بخش خصوصی) بر دوش بکشند؛ اما نهادهای مدنی و نیمهدولتی – مثل شورای شهر و شهرداری – هم سازمانی برای بخش فرهنگ تدارک ندیدهاند و بدیهی ست که در چنین ساختاری، تمام بودجهی محدودی که در این حوزه خرج میکنند، قائم به برنامههای سلیقهای یکساله و چشماندازهای کوتاه باشد… بنابراین نه برنامهای هست، نه سیستمی، و نه پول چندانی. پس عجیب نیست که جز چند رویداد بیکیفیت در مناسبتهای رسمی و چند تجربهی کوچک و آماتوری، چیز بیشتری در تقویم فرهنگی سالیانهی شهر رخ نمیدهد تا بتواند برای شهر برندسازی کند، یا مستقیم و غیرمستقیم به سودآوری و اشتغالزایی بینجامد. شاید این روزمرگی و توسعهنیافتگی برای شهرهایی که بدون معارض و رقیب به حرکت یکنواخت خود ادامه میدهند، کماهمیت باشد اما در مورد انزلی موضوع فرق میکند. هماکنون بندرانزلی با غول بزرگی به نام منطقه آزاد همزیست شده که اگرچه از برند همسایهی قدیمیاش در تجارت سود برده اما هرگز حاضر به پرداخت سهم درست خود از این سود استصوابی نبوده و نیست. منطقه آزاد انزلی با سرمایهی بسیار بیشتر، قدرت مدیریتی افزونتر، زیرساختهای کارآمدتر، شبکههای دسترسی بهتر، قوانین و مقررات سادهتر و امتیازات گمرکی خاص، همچنان که حالا هم بازار سنتی انزلی را با رکود شدید مواجه کرده، کل شهر انزلی را به حاشیهنشینی شکستخورده (زیر سلطهی مستغلاتیهای درجهی دو) تبدیل خواهد کرد. آنچه میتواند شهر قدیمی و دوستداشتنی شمال ایران را از این سرنوشت تاریک رهانیده و زنده نگه دارد فقط یکچیز است: فرهنگ. فرهنگ همان گوهر نابی ست که اگرچه توسعهی سازندهاش نیازمند پول است اما پول نیز قادر به آفرینش ناگهانیاش نیست. فرهنگ همان چیزی است که حتی هنوز هم میتواند رقابت فرضی بوشهر فقیر را با دوبی ثروتمند، معنادار کند. نخستین وظیفهی دستگاه مدیریتی شهرهایی مثل انزلی آن است که این معنا را بفهمد و پایههای توسعهی بطئی و پایدارش را بر آن قرار دهد.
ما چه داریم؟
شهر با آدمهایش شهر میشود نه با ساختمانهایش. ما آدمهایی داریم که یا زنده هستند و فرهنگی را با خود حمل میکنند، یا رفتهاند و فرهنگی را برجای گذاشتهاند. جایگذاری خلاقانه و علمی این ذرههای پراکنده و درهمتنیدهی فرهنگی در ساختاری مولد و بر مسیر برنامهای بلندمدت، همان کاری است که دستگاه مدیریت شهری باید سامان دهد. طبیعتاً از شعربافی و داستانسرایی معمول متولیان فرهنگ دولتی حرف نمیزنم؛ از فرآیندی سخن میگویم که موازین و ایدههای نوین اقتصادِ دانش را به کار میگیرد و با روحی اقتصادی در کالبد توسعهی فرهنگی میدمد. نمونه میآورم: وقتی از فرهنگ فوتبال حرف میزنیم، آدمهایی را داریم که آیینها، ارزشها و محصولات فرهنگی یکهای را در طول تاریخ فوتبال انزلی به وجود آوردهاند. حالا از این فرهنگ میتوان برند ساخت، اشتغال آفرید و پول درآورد (همچنان که خیلی از جاهای دنیا انجام میدهند). این سرمایهی انسانی و میراث ناملموس، منحصر به این محدودهی جغرافیایی است و بیست کیلومتر آنطرفتر هیچ اندوخته و ما به ازایی ندارد. ولی اگر تابهحال عملی نشده، از خلاقیت اندک مدیران شهری بوده است. ما فرهنگ تئاتری نداریم اما فعال تئاتری زیاد داریم. در این وضعیت بهجای آنکه سالنهای جدید بسازیم، باید آموزش سطح عالی (انتقال دانش) را در اولویت قرار دهیم و برنامهها را با محوریت آن طراحی کنیم. توجه و تأمل به تجربهی ستودنی مدیران شهر رشت نشان میدهد که چگونه میتوان در جهت رسیدن به فرهنگ تئاتری گام برداشت و کوته زمانی پس از آن به درآمد پایدار رسید. برعکس آن، در انزلی فرهنگ هنرهای تجسمی داریم که مظاهرش را در تعدد نقاشان چیرهدست و حضور آثارشان در بعیدترین فضاهای خصوصی شهر میتوان دید. انزلیچیها از دیرباز فرزندان خود را به آموختن نقاشی سوق میدادهاند و – باید بیرون انزلی پژوهش کرده باشید تا ببینید – این فرهنگ بهظاهر ساده، چقدر نامعمول و ویژه است؛ اما وقتی در مقیاسی بزرگتر نگاه کنید میبینید که هیچ سودی (به نفع شهر) از این سرمایه نمیبریم. چند دهه است که هنرمندان نقاش انزلی به دنبال یک گالری استاندارد در شهرشان بودهاند و همواره با بیاعتنایی مسئولان روبرو شدهاند! علت اینکه مدیران شهری، هیچوقت نخواستهاند درصدی از بودجهی فرهنگی سالیانه را به این امر اختصاص دهند، ستیز با نقاشها نیست؛ تشخیصِ نادرست نیازها و اولویتها در مسیر توسعهی فرهنگی شهر است…
شمردن و تحلیل عمیقتر هرکدام از هنرها و مظاهر فرهنگی، در این مجال نمیگنجد. اینها نمونهای بود تا بدانند قرار دادن تمام دادهها در یک ساختار برنامهای درست و یافتن راهحلها، اقدامات مقتضی و روشهای منتهی به توسعهی پایدار، با مطالعهای کارشناسانه میسر میشود. پیشنیازش این است که ضرورتِ این موضوع توسط نهاد مدیریت شهری درک شده و ارزشهای نگاه و پژوهشِ کارشناسی، پاس داشته شود. همین دو جمله، بزرگترین آرزویی بوده که همواره برای این نهاد داشتهایم و نوزده سال در حد رؤیا باقی مانده است!
آروین ایلبیگی
نقاشی: رحیم رحیمزاده
