در «روز زمین» فقط میتوان شمعی برای فرهنگ رو به تباهی ایرانیان افروخت و مرثیهای برای آیندهی تاریک سرزمینی سرود که میراثدارش ما شدهایم! وارثان تیرهروز نیاکانی که از دیرباز احترام و عشق به طبیعت را در تمام آیینها و باورهایشان میشد دید، حالا کمر به قتل مام طبیعت خویش بستهاند. همچون هاریگرفتگان و افسارگسیختگان همهچیز را میدرند و به گندابهی وجود خویش میآلایند… اغراق میکنم؟ آزمودنش آسان است؛ به هر گوشهی طبیعت ایران بنگرید خواهید دید چطور پاکی از آن ربودهاند. پهنهی سبز شمال نیز از همه عریانتر. در همین نوروزی که گذشت، گردشگرانِ هموطن، بر جای جای گیلان تاختند و – به کیش مغولهای تاریخ – ویرانی آفریدند. آمارها میگوید آنها در کمتر از دو هفته، صد و پنجاه هکتار از جنگلهای گرانقیمت و بیبازگشت گیلان را به آتش کشیدند و از بین بردند و سرخوشانه و بیخیال به شهرهای خویش بازگشتند. چطور میتوان این جمع ویرانگر و کژطینت را «ملت» نامید؟ چطور میشود «آدم» نامید؟
روز زمین
