هنوز هم معتقدم هیچ لذتی عمیقتر از بازی فوتبال وجود ندارد و هیچ شعفی در جهان نیست که با لحظهی رساندن توپ به تور دروازهی یک حریف قدر، برابری کند. هنوز هم فقط برای تجربهی بازیهای «تا آخرین نفس» در کوچهها و زمینهای فوتبال انزلیِ آن روزهاست که حاضرم به کودکی برگردم… با این همه وقتی آن لحظه رسید که بین فوتبال و بسکتبال، یکی را جدیتر بگیرم، دومی را انتخاب کردم! به نظرم نصف ماجرای همهی ما به هادی آمیغ و بنایی که او بالا برده بود، مربوط میشد. او نظامی ساخته بود که بیهیچ تبلیغ و رقابتی، انتخاب اول بچههای درسخوان و مأنوس به ریاضیات، بسکتبال میشد. هادی خان آمیغ همان «بهمنخان»ِ ملوان بود (و هست) در بسکتبال پرسابقهی انزلی؛ شاید با مدارای بیشتر، اما همچنان کاریزماتیک و دستنیافتنی. حضورش سرمایهای بزرگ بود برای ورزشی که هیچ نصیبی از شهرت و مکنت فوتبال نداشت. نمونهاش مایی که با پیراهن بوستون به میدان میرفتیم و از لبخند محو و نگاه دقیق او در کنار زمین اعتبار میگرفتیم،!… راستی «خیابان هادی آمیغ» کجاست؟ چرا صندلی مدیریتی او در میان مسئولیتهایی که سیاسیون شهر بین اعوان و انصار خود قسمت میکنند خالی ست؟
آروین ایلبیگی