احتمالاً اینگونه بوده که شهردار وقت انزلی میخواسته تکهای از حاشیهی ساده و قدیمی باغچههای بلوار را ترمیم کند و به این فکر افتاده که چرا دردسر بکشد و با «قالببندی و بتنریزی در محل» به الگوی قبل وفادار بماند؟! بهتر نیست بیخیال همهی آنها شود و کل فضای سبز بلوار را دوباره «جدولکاری» کند؟! بهتر نیست کمتر فکر کند و با همین جدولهای بدقواره و بلند خیابانی که برای نصبشان به پیمانکار درستحسابی هم نیاز نیست، قیافهی بلوار را عوض کند؟… البته که برای او بهتر بود! البته که پیمانکارها (خاصه این نوع) حال او را بهتر میفهمیدند. پس شهردار انزلی چنان کرد که در هیچکجای دنیا نمیکنند. او در مرکز عالم خودش ایستاده بود و قرار هم نبود کسی از راه برسد و برای استحالهی بلوار تاریخی شهر، بازخواستش کند. او و پیمانکار محبوبش، کنارهی تمام باغچههای بلوار انزلی را با جدولهای بزرگ خیابانی حصار کشیدند تا صرف هزینهای که هیچنیازی به انجامش نبود را به سالنامهی عمرانی شهرداری اضافه کنند! بعد هم بیسلیقگی را به انتها رساندند و جدولهای بیربط خود را یکیدرمیان رنگ زدند؛ درست مثل یک خیابان ماشینروی واقعی!! شاید هم اصلاً عجیب نباشد؛ دستکم این خیلی طبیعی ست که بردگانِ سینهچاکِ شهرهای «ماشینمحور»، زمین و زمان را مثل خیابان ببینند!
پینوشت: عکس بالا، منظر بلوارِ بیچارهی انزلی ست و عکسهای پایین، بقیهی نقاط جهان را نشان میدهد که طبیعتاً مدیران شهریشان جور دیگری فکر میکردهاند. تصویر آخر هم شهر باکوی آذربایجان است.