لنگرود، شهر ادبیات است و محمود پاینده لنگرودی، ستارهای پرنور در آسمان آن. او از نخستین پیروان شعر نیمایی بود و افزون بر فارسی، به زبان مادریاش نیز اشعار دلنشینی میسرود. محمود جوان این شانس را یافت که دوران آموختن و جستجوهای جوانیاش را در کنار افراشتهی بزرگ آغاز کرد. همزمان پای در سیاست نهاد. آن زمان شهرهای بزرگ گیلان، جولانگاه افکار نو بود و ظاهراً برای روشنفکری، راهی جز فعالیت حزبی پدید نمینمود. پاینده پس از روزنامهی «چلنگر» و بعد از کودتای تلخ سال سیودو مجبور به ترک گیلان شد. خیلی زود در پایتخت، یکهتاز مجلهی «امید ایران» گشت. او حساس به ظلم زمانه و اوضاع مردم بود و برای پیگیری همین دغدغهها، در شعر و اجتماع و سیاست، هزینههای بسیار داد. در کنار ادبیات و هنر – برای گذران زندگی – به انواع کارها پرداخت (از حسابداری تا تابلونویسی) و تلخی عالم را با حقیقتجویی و اخلاقمداری و غمخواری کسانی که هموطن و همراه میشناخت، به عقب راند. هرگاه که زمانه آرامتر گرفت، به پژوهشهای عمیقی در زبان و فرهنگ و تاریخ گیلکان دست زد که جملگی نامش را به عنوان یک فرهنگنویس و پژوهشگر معتبر این سامان تثبیت کرد. محمود پاینده لنگرودی، فرصت عمر طولانی نیافت و در شصت و هفت سالگی، پاییز سال هفتاد و هفت را کامل ندیده، رها کرد و رفت. هوشنگ ابتهاج در فراقش سرود:
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
همنوای دل من بود و به تنگام قفس
نالهای در غم مرغان همآوا زد رفت
آروین ایلبیگی
عکس از علی محمد مسیحا